-
پدر
شنبه 27 دی 1399 12:58
1-نوروز 89 رو یادم نمیره کفش نداشتم یه کفش آل استار فیک دیده بودم 10هزار تومن رفتم گفتم بهم پول میدی با ناراحتی گفت برای چی میخوای گفتم میخوام کفش بخرم با منت بهم پولو داد. 2-از بهمن 95 از کارم بیکار شدم در واقع بعد از یه دعوا با برادرزن مدیر از شرکت اومدم بیرون... یک سال تمام یک ریال از کسی نگرفتم یعنی کسی نداد که...
-
گل به خودی
یکشنبه 22 دی 1398 12:59
دردا و دریغا که در این بازی خونین بازیچه ایام دل آدمیان است....ا ن ت ق ا م س خ ت شد دل خون 176 خانواده که تو هواپیمای ا و ک ر ا ی ن ی بودن 176 نفر خیلی راحت توسط نیروهای آموزش دیده و با تجربه ای که هواپیمای خودمون رو تو اون شب نحس نشونه گرفتن و دل همه رو آتیش زدن...اعتراف کردن ولی بعد از 4 روز...یه عذرخواهی و یه تسلیت...
-
ج ن گ
چهارشنبه 18 دی 1398 11:33
3تا حرف که یه کلمه وحشتناک رو به وسعت یه زخم برای یک عمر در بر داره...خدایا اگر هستی و میبینی کمکمون کن...نمیدونم چرا متوجه نیستن عزیزانی که پست و استوری میزارن عاقبت این ا ن ت ق ا م س خ ت چیه؟؟؟؟اینا عزیز ندارن؟؟؟جوون ندارن؟؟؟ 13 دی ماه سردار سلیمانی رو کشتناز 13 دی ماه یه شکاف عمیق بین همه ایجاد شده و 95% نمیدونیم...
-
باز هم سفر و خاطرات بچگی
دوشنبه 25 شهریور 1398 09:52
سلام سلام... بعد از سفر قبلی و شروع دوباره کار یه جورایی ددری شده بودم و دلم باز هم تفریح و خوشگذرونی میخواست و خوشحال بودم تاسوعا و عاشورا تو خونه هستم و میتونم بخوابم... از شب 6 محرم با خانواده رفتیم هیات جنوبیها و حال خوبی داشت و سعی می کردم با تک تک سلولهام به صدای دمام زنی گوش بدم و واسه یه سال ذخیره...
-
حسن ختام 32 سالگی
چهارشنبه 13 شهریور 1398 11:37
سلام به نسبت قبل فاصله نوشتنم کمتر شده عید قربان خواهر تصمیم داشت بره سفر با نازدونه و باباش ... یه سفر دو هفته ای که به من هم گفتن و منم با توجه به شرایط کاری فرصت رفتن نداشتم...تصمیم داشتن بعد از رفتن به تهران و بعد از چهلم زندایی برن اردبیل و سرعین و تبریز و... بابای نازدونه اصرار داشت که به اردبیل و سرعین برسم ولی...
-
سفر مادر دختری
چهارشنبه 22 خرداد 1398 11:53
سلام بعد مدتها اومدم و دلم میخواد از اون رخوت و بی انگیزگی دور بشم دلم خواست خاطرات این سفر مادر دختری رو یه جا واسه خودم داشته باشم... روزگار میگذره همچنان... از پارسال که رفتم یزد و بعدش با فوت پسرخاله تمام خوشی سفر از یادم رفت دیگه هیچ سفری نرفته بودم و با سیلی که ایام نوروز اومد و همه رو خونه نشین کرد دیگه حسابی...
-
...
جمعه 21 دی 1397 01:26
دلم بهانه دارد! تو میدانی بهانه چیست؟ بهانه همان است که چمدان خالی را میگذاری کنار در تا بترسد، روسرت ات را شل میبندی تا اشاره کند "بکش جلو آن بی صاحب را " بی آنکه چتر بر سرت بگیری به باران میروی تا چتر نگاهش را روی سرت که نه روی دلت نگه دارد... خلاصه برای ما فقیر فقرا که به داشتن یک کف دست مهر و محبت...
-
شاخ غول
سهشنبه 7 آذر 1396 23:52
احساس می کردم پاهام بی حس شدن بس که کلاچ و ترمزو کار گرفته بودم هوا رو به تاریکی میرفت و ترافیک ماشینها سنگین... دومین روز تمرین و دل آشوب من و فردای سرنوشت ساز!!! مربی سرخوش سرش تو گوشی و من به حال خودم رها شده بودم از یک ساعت و نیم تمرین ما حدوددوساعت و نیم شد چون من آخرین هنرجو بودم و خونمون تو یه مسیر بود کلا...
-
پاییز
یکشنبه 2 مهر 1396 02:06
پاییز از سرمای خودش با شروع مهر رونمایی کرد نسیم خنکی که از پنجره اتاق میاد نوید یه پاییز قشنگ و دلچسب میده دوستش دارم... خنکی رختخواب و پتوی نرم و منی که خودمو گوله کردم و سعی میکنم با تمام وجود این لذت رو حس کنم... پ.ن1: پاییز عزیز لطفا تمام تلخی تابستون امسالو از خاطرم پاک کن پ.ن2:امسال اول مهر شنبه بود شاید برای...
-
خوشحالی یعنی...
دوشنبه 19 تیر 1396 00:33
خوشحالی یعنی سر نماز نازدونه بیاد با عشق یه بوس بشونه رو لپت
-
روزانه نوشت 11-سه ماه اول 96
پنجشنبه 15 تیر 1396 01:40
بعد از خاطره تلخ روزهای آخر 95 بالاخره 30 اسفند رسید و من که از قبل تصمیم داشتم هرطور شده خونه نباشم و مخصوصا با پدر رو در رو نشم تند و تند کارهامو کردم که برم بیرون تا اومدم دوش بگیرم آب قطع شد منم سریع بار و بندیل جمع کردم و فرار کردم منزل خواهر خلاصه 10 دقیقه مونده به تحویل سال تمیز و مرتب گونه نشستم سر سفره و تا...
-
روزانه نوشت 10-خلاصه 95
پنجشنبه 15 تیر 1396 01:04
بالاخره طلسم شکت و اومدم سراغ وبلاگ خاک خورده 1-از آخرین باری که نوشتم پدر به مدت 2 ماه به شدت بیمار شد و نظرات مختلفی از دکترها گرفتیم مثل اینکه بیماری کل بدنشو گرفته و... کار به جایی رسید که شب آخر بعد از یک هفته که بالا میاورد و غذا نمی خورد و هر روز بعدازظهر بعد از شرکت این بیمارستان و اون بیمارستان رفتیم گفتن...
-
روزانه نوشت 9
چهارشنبه 14 مهر 1395 14:59
-
روزانه نوشت 8
شنبه 10 مهر 1395 12:27
سلام... خیلی وقته سر نزدم این حجم تنبلی و بی خیالی چطور میتونه تو یه نفر جا بشه خودم هم موندمااااااااااا.... کاش این همه فکر و حرفی که تو کله ام میگذره تند تند بیام اینجا بنویسم امان از تنبلی...تنبلی که نه بی خیالی محض یکی از علائم افسردگی که متاسفانه هر مدت یکبار خیلی شیک میاد بهم سر میزنه و میره... بدجور دعوامون شد...
-
روزانه نوشت 7
چهارشنبه 23 تیر 1395 11:07
-
روزانه نوشت 6 (خان اول)
شنبه 4 اردیبهشت 1395 13:37
سلااااام آهای شمایی که از اینجا میگذری دنیا به کامت لطفاااااااااا اگر اینجارو میخونید واسه مادر یه دوست عزیز لطف کنید و دعا کنید و صلوات و انرژی مثبت بفرستین...ممنونم خب برم سراغ تعریفی جات: اول اینکه من امسال تصمیم گرفتم که یکم خودمو عوض کنم و تقریبا یه سری برنامه ریزی کردم که هرطور شده انجامشون بدم. دوم اینکه به...
-
روزانه نوشت 5
پنجشنبه 26 فروردین 1395 23:02
سلام... 3 روزه که بارون قشنگی میباره البته اینجا ولی خب شهرهای غربی کشور و مخصوصا استان خوزستان خدا خودش بهشون رحم کنه من یه عادتی دارم اینکه برنمیگردم مطالب قبلی رو بخونم الان هم میخوام یه مختصر بنویسم از این مدت و اتفاقاتش... رفت به همین راحتی و سادگی رفت بدون هیچ اثر و نشونی و خیلی راحت منو زیر پا گذاشت دلم نمیخواد...
-
سال نو زیباتر از پارسال...
یکشنبه 1 فروردین 1395 21:55
سلام سال نو مبارک 365 روزتون پر از نگاه خدا و لبخند و دل خوش و سلامتی باشه
-
غرنامه (روزانه نوشت 4)
پنجشنبه 1 بهمن 1394 10:48
سلام... یک ماهه که ننوشتم خیلی خسته ام دوباره رفتم رو مود بی تفاوتی و بی انگیزگی... اوووووووووووووف تو این یک ماه اتفاق خاصی نیفتاد به جز جدایی که 3 هفته ازش میگذره و من تو یه حالت معلق و دو دلی هستم نمیدونم چی میخوام و چی میشه فقط روزارو میگذرونم یهویی یه انگیزه میاد سراغم و خوبم یهویی هم همه چیز فروکش میکنه مثل یه...
-
ماه نوشت (روزانه نوشت 3)
سهشنبه 1 دی 1394 10:53
سلام زمستونتون دلااااااااتون گرم یک ماهه که ننوشتم دقیقا از تاریخی که دلبر رفت سفر از موقعی که رفت با هم ارتباط داشتیم اکثرا تصویری و من با دیدنش فقط اشک میریختم البته یه شب درمیون بود یه شب اون اشک میریخت من دلداری میدادم یک شب هم من تو این مدت قهر و آشتی هم زیاد داشتیم خودم دلیل این ناراحتیارو میدونم ولی عقلم کار...
-
روزانه نوشت 2
پنجشنبه 28 آبان 1394 11:36
سلاااااااااااااااام خوبییییییییییییین؟؟؟ خوووووووووبم خب برم سراغ اصل مطلب 5 شنبه اون هفته بعداز شرکت رفتم ددر گردی و یه شلوار ورزشی و یه جعبه خوشکل فانتزی واسه لوازم آرایش خریدم و برگشتم خونه بعداز ظهر هم با مامی رفتیم و بالاخره موفق به خرید کفش گردیدم. تو راه برگشت عزیز دل زنگید و روابط حسنه شد و قرار گذاشتیم جمعه...
-
روزانه نوشت 1
پنجشنبه 21 آبان 1394 11:59
سلام و صد سلام خب از یکشنبه شروع کنم که بعد از گذاشتن پست اون روز عملا هیچ کاری نکردم و به بطالت گذشت دوباره گ.ش.ا.د.ی بر من غلبه کرده بود رفتم خونه نهار و خواب بعدش هم دوش و پیش به سوی باشگاه گل پسر منو با موتور برد منم موهام خیس خلاصه به خیر گذشت وااااااای که چقدر عالی بود جلسه سومی بود که میرفتم خیلی عررررررق کردم...
-
start again
یکشنبه 17 آبان 1394 12:03
سلام نمیدونم کسی اینجارو میخونه یا نه ولی سلام میکنم حداقلش اینه که وقتی خودم میام سر میزنم میبینم که به خودم سلام کردم برای بار صدم میخوام دوباره شروع کنم مگه از رو میرم من هی میرم هی میام اصن وبلاگ خودمه دلم میخواد ولی جدای از شوخی دلم میخواد دوباره شروع کنم و سعی کنم چیزای منفی رو ننویسم که اذیت نشم خب از شنبه هفته...
-
آشفته نوشت!!!
شنبه 28 شهریور 1394 00:45
سلام به خودم قول داده بودم به محض اینکه کار تموم بشه بیام یه pست مبسوط بذارم من الان روی کیبوردم p رو pیدا نمی کنم پیدا کردم این مدت رو دور تند بودم کار شرکت زیااااااااد و من هم بی انگیزه به زور کار میکردم از اون طرف هم درگیر مامان بودم تا بالاخره 22 شهریور بستری شد و به سلامت روز بعد برگشت خونه خدایا لباس عافیت تن...
-
i can do it
سهشنبه 17 شهریور 1394 14:05
سلااااااااااااااااااام من هستم ولی خستم کارا زیاد شده به خودم قول دادم در صورتی که با موفقیت تموم بشه بیام یه پست شیک و مجلسی و مفصل و خوردنی و خلاصه خععععععلی خوب بذارم دوستانی که از اینجا رد میشین التماس دعا...
-
زندگی همچنان راکد است!!!
پنجشنبه 15 مرداد 1394 09:55
سلام من به خودم سلام میکنم عایا....نچچچ خیررر من به اون عزیزی سلام میکنم که شاید گذرش به این ورا بیوفته به خودم قول دادم که حداقل هفته ای یکبار بیام و بنویسم ولی خب از اینکه وبلاگم انرژی منفی داشته باشه راضی نیستم دلم میخواد چیزای خوبو توش بنویسم هرموقع هم خواستم مطالب ناراحت کننده بنویسم حتما حتما رمزی مینویسم که...
-
...
سهشنبه 6 مرداد 1394 11:12